ღ بادکنک صورتیღ ‍

داستان / شعر / حرف های خودم

ღ بادکنک صورتیღ ‍

داستان / شعر / حرف های خودم

آخرین کلمات

آخرین کلمات یک الکتریسین: خوب حالا روشنش کن...
آخرین کلمات یک انسان عصر حجر: فکر میکنی توی این غار چیه؟
آخرین کلمات یک بندباز: نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره...
آخرین کلمات یک بیمار: مطمئنید که این آمپول بیخطره؟
آخرین کلمات یک پزشک: بیماریتون لاعلاجه...
آخرین کلمات یک پلیس: شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره...
آخرین کلمات یک پیشخدمت رستوران: باب میلتون بود؟
آخرین کلمات یک جلاد: ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد...
آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون: این نوع مار سمی نیست...
آخرین کلمات یک چترباز: پس چترم کو؟
آخرین کلمات یک خبرنگار: بله، سیل داره به طرفمون میاد...
آخرین کلمات یک خلبان: ببینم چرخها باز شدند یا نه؟

آخرین کلمات یک داور فوتبال: نخیر آفساید نبود!
آخرین کلمات یک دربان: مگه از روی نعش من رد بشی...
آخرین کلمات یک دوچرخه‌سوار: نخیر تقدم با منه!
آخرین کلمات یک دیوانه: من یه پرنده‌ام!
آخرین کلمات یک سرنشین اتوموبیل: برو سمت راست راه بازه...
آخرین کلمات یک شکارچی: مامانت کجاست کوچولو؟
آخرین کلمات یک غواص: نه این طرفها کوسه وجود نداره...
آخرین کلمات یک فضانورد: برای یک ربع دیگه هوا دارم...
آخرین کلمات یک قصاب: اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم...
آخرین کلمات یک قهرمان: کمک نمیخوام، همه‌اش سه نفرند...
آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی: قضیه روشنه، قاتل شما هستید!
آخرین کلمات یک کامپیوتر: هارددیسک پاک شده است...
آخرین کلمات یک کوهنورد: سر طناب رو محکم بگیری ها...
آخرین کلمات یک گروگان: من که میدونم تو عرضهء شلیک کردن نداری...
آخرین کلمات یک گیتاریست: یه خرده ولوم بده...
آخرین کلمات یک مادر: بالأخره سی‌دی‌هات رو مرتب کردم...
آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه: این آزمایش کاملاً بی خطره...
آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...
آخرین کلمات یک متخصص کامپیوتر: معلومه که ازش بک‌آپ گرفتم!
آخرین کلمات یک معلم رانندگی: نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرین کلمات یک ملوان: من چه میدونستم که باید شنا بلد باشم؟
آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...
آخرین کلمات یک نارنجک‌انداز: گفتی تا چند بشمرم؟


آخرین کلمه ی طنزنویس:من چه میدونستم که تو ایران آزادی قلم نیست؟


برگرفته شده از: طنزستان

عروسی


این یکی از طرح های خودمه که توی فتوشاپ کار کردم و اسمشو گذاشتم عروسی


شبیه عروسک

کشیدم عکسی از تو

برای یادگاری

زدم بر گونه هایت

گل سرخ بهاری

 

دو چشمت را کشیدم

به رنگ سبزه زاران

گل پیراهنت را

پر از رنگ بهاران

 

لبت را مثل غنچه

کشیدم سرخ و زیبا

تو خندیدی،و من نیز

شدم غرق تماشا

 

تو هستی رو به رویم

شبیه یک عروسک

چه می شد می سرودم

برایت شعر کودک!

خنده بازار

تصادف

یه بار یه موتوریه به یه گنجشکه می زنه می برتش خونه که بالشو ببنده و درمانش کنه. وقتی بالشو می بنده می ذارتش توقفس. وقتی که گنجشکه به هوش می یاد و میله های قفسو می بینه، میزنه تو سرشو می گه: ای وای، دیدی چی شد؛ موتوریه مرده منو انداختن زندان.

 

نگهبان

معلم: به زنبورهایی که از کند و مواظبت می کنند، چه می گویند؟

دانش آموز: هرکس چیزی می گوید. من می گویم خسته نباشید. دست شما درد نکند.

 

عینک دودی

روزی مردی با عینک دودی به کنار دریا می رود و می گوید: اَ...چه قد نوشابه....

 

خواب

اولی: من خواب دیدم رفتم مسافرت.

دومی: من هم خواب دیدم یک غذای خوشمزه خوردم.

اولی: تنهایی؟ پس چرا من را دعوت نکردی؟

دومی: می خواستم دعوتت کنم، ولی گفتند رفته ای مسافرت.

 

ویندوز

مردی که در و پنجره می ساخت رفته بود خواستگاری، پدرعروس پرسید: آقا داماد چه کاره‌اند؟ داماد خواست کلاس بذاره گفت: من ویندوز نصب می کنم!!!

 

دیوانه

یه بار یه دیونه می افته دنبال رئیس بیمارستان. رئیس بیمارستان رو تو بن بست گیر میاره. رئیس بیمارستان با ترس میگه: از جون من چی میخوای؟

دیوونه هه می ره با دست بهش می زنه می گه: حالا تو گرگی!

 

پدر خسیس

یه بار بچه ای از پدر خسیسش ده هزار تومان پول خواست.

پدر گفت: چی؟ نه هزار؟ هشت هزار و می خوای چی کار؟ تو هفت هزارم زیادته چه برسه به  شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزار و می خوای چی کار؟ دوهزار کافیه؟ بیا این هزار تومنو بگیر. بچه می شماره می بینه پانصد تومنه!!!