سلام به دوستای گلم!
امروزیه روزوحشتناک بود برای من.
تومدرسه ازبچهها امتحان درازنشت
گرفتن.اونم به طورمرگ آور.
اول سه تاتخته شیب دار آوردن.ماهاهم چه
قد ذوقمرگ شدیم.فکر کردیم میخوایم که صاف روتخته بخوابیم وکلی این تخته هه
بمونکمک میکنه.بعد گفتن 1تا6 بایستی بیان امتحان بدن. بعد دیدیم که وارونه شدن.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ایوایمن.بایددرهمونحالتوارونهدرازنشستبریم...تازهچهجوریبایدخودمونروبالا
بکشیم؟
.....
.....
.....
.....
شماره 6تا12 بیان.منمچون اول فامیلیم (ای)هستش وشماره
10هستم بایدمیرفتم.خلاصه قبلش ازهرکس پرسیدم چه جوریه گفت باید تو یه دقیقه37تا
بری.منم گفتم عیبی نداره فوقش 25تاروکه میتونم برم که.بعدوقتی وارونه شدم وگفت
شروع هرچهقد زوریدم بیشتر از دو تانتونستم برم.همه میگفتن ماحدود 20تارفتیم.امامن
بی چاره...
یکی 3تارفت؛یکی هم هیچی؛ولی یکی42تارفت.خوش به حالش!حالا نمی
دونم چی کارکنم.
چون این برای مستمر
بودو10نمره داشت.حداقل معلمون از قبلمشم نگفته بود.چه روزبدی بود امروز.
سلام!حالتون خوبه؟عجب سوالی!حتما حالتون
خوبه که اومدین تو وبلاگم دیگه.
جدیداً من تا فندق رو روزی چند بار نگیرم
دستم و بوسش نکنم و حسابی حسابی نازش نکنم روزم شب
نمیشه. تازه دستمم چون تا
حالت مشتکردن به خودش میگیره و دریه فضای بسته قرار میگیره خیس میشه فندق
بیچاره تادوباره بره سر جاش خیس خالی میشه عجیبه تا حالا سرما نخورده!!بیچاره
فندق چی میکشه ازدست من!
تازگی یهسری علائم تخمگذاری توفنچولیام دیده میشه منم دیگه اذیتشون نمیکنم.
راستی دیرورفتیم سینما.همراهباباباییومامانی.فیلم ملکسلیمان.البته
من برای بار دوم میرفتم که اون فیلمو ببینم.چون که یه بار مدرسمون برای
اردو بردمون اون فیلمو دیدیم. روزاردو هم که بادوستم که اونم برای بار دوم
میومد فیلمو ببینه بودم. من هی ازش میپرسیدم که اینجاش چیمیشه؟
خلاصه با این که این فیلم برای زیر12سال توصیه نمیشه مدرسه کلّ بچّهها رو برای دیدن
فیلم بردن ومنم برای بار دوم همراه مامان بابام فیلمو دیدم. آخرشم داشتم
ازwc
میترکیدم. تازه بعد ازاین که ازسینما خارج شدیم گفتم. اوناهم
عصبانیشدن و گفتن که چرا تو سینما نگفتی!
خلاصه چون رفته بودیم سینما بهمنکه
تو انقلابه چندتا کتاب کمک درسی هم خریدیم.
اینم داستان دیروزمن.
سلام دوستای گلم
حالتون خوبه
مدرسه چی ؟؟؟؟ خوش می گذره
من امروز با بابام اومدیم نمایشگاه رسانه های دیجیتال
شما هم اگه تونستین بیایین
همه چی داره
از بازی های رایانه ای گرفته تا چی؟؟؟؟؟
راستی تا چی؟؟؟؟
فکر کنم نمایشگاه فردا تعطیل بشه
اگه تونستین همین امروز بیایین
اگه هم نتونسیتن فردا بیایین
بازم اگه نتونستین اصلا نیایین
زور که نیست
خب من و بابام باید بریم دیگه
کاری ندارین
می خواییم بریم غرفه های دیگه رو بگردیم
ممکنه دیر بشه
این مطلب رو هم داریم از توی یکی از غرفه های نمایشگاه می نویسم
دیگه دیرم شد
خداحافظ دوستای گلم
چند روز پیش تولدم بود.انقدخوشحال بودم که نگو قرار شدچند روز دیگه که مادربزرگم اومد جشن بگیریم. چندروز دیگه هم تولد وبلاگمه.می شه سه ماهش.
***************************
جدیدا شبا که می شه یادم می افته که ای وای مشق هاوخوندنی هام روننوشتم.یواشکی می رم تو آشپز خونه ولامپی روکه نورش از همه کمتر روروشن می کنم که نورش نره تو اتاق مامان وبابام و مشقامو می نویسم. بعدشم میرم تورخت خواب و کلی تکون میخورم وگوسفند میشمارم تا خوابم ببره. تازه بازم که صبح می رم مدرسه یادم می یفته که کلی از مشقامو بازم ننوشتم.
یه دوست لوسم چند وقت پیش پیدا کردم که همش قهر می کنه.ولی کلاًمدرسم خیلی خوبه.
الان که دارم این مطلب رو براتون می
نویسم فنچم روکه همین الآن گرفته بودمش زیر آب پیچوندمش لای حوله مخصوصش که رنگشم
سبزه و هم بدنش خیلی داغه و هم داره تک تک می لرزه،گرفتم دست چپمو دارم با دست
راست تایپ می کنم.بدنش خیلی خیسه.
طوطیم رو هم سقف و در قفسش بازه وهروقت
خواست میره بیرونو میادتو.البته درو پنجره ها رو هم می بندیم که یه موقع بیرون
نره.براش یه آیینه هم گذاشیم که چون جفتش مرده بچه دپرس نشه.وای که چه قد طوطیم
نازه ومن دوستش دارم.
بزیوقتا طوطیم که میاد بیرون میره خودشو به کولر آویزون می کنه و اون بندی روکه به کولر آویزون
کردیم رو می جوه حالا ان قدر جویدتش که دیگه هیچی ازش نمونده .
ولی هیچ حیوونی مثل همسترم نمی شه که ولش
دادیم تو پارک.البته بگما مجبورم کردن.به قول معروف زور زوری. اون شب
خییییییییییییییییییییییییییییییلی گریه کردم.تازه دوباره چندشب پیش یه مستند از
شبکه ی 4داد ومنم تازه دوباره داغم تازه شدو زدم زیر گریه .
واقعا دلم برای همستر
جونم تنگ شده.