ღ بادکنک صورتیღ ‍

داستان / شعر / حرف های خودم

ღ بادکنک صورتیღ ‍

داستان / شعر / حرف های خودم

خاطره ناگوار

سلام بچه ها

پریشب، ساعت 2 از مسافرت برگشتیم. همه چیز به ظاهر خوب می اومد تا وقتی که پدر و مادرم اومدن بالا سر قفس طوطی ها.

احساس کردم که مامانم به بابام می گه که یه چیزی رو ازم مخفی کنه.

بعدش کنجکاو شدم ببینم چی شده و اومدم بالا سر قفس طوطی هام

و دیدم که از همون چیزی که میترسیدم سرم اومده...............................طوطی ماده که ضعیف شده بود مرده بود.

قبل از سفر همه چیز خوب پیش می رفت. طوطی ماده هه داشت کم کم قوی می شد اما با سفر رفتن ما همه چیز خراب شد.   

دارم می رم سفر

سلام به همه دوستای گلم

من قراره به همراه مامان و بابام چند روزی بریم مسافرت

شاید از اونجا تونستم وبلاگم رو به روز کنم

یا به شما دوستای گلم سر بزنم

در ضمن از خاطرات سفرم و همین طور عکس اونجاهایی که رفتم

توی وبلاگم قرار می دم تا شما هم بخونین و عکس ها رو ببینین

فعلا خدانگهدار همگی شماها


طوطی مریضم

دیروز طوطیم رو با باباییم برده بودیم پیش دام پزشک؛

طوطی مادهه خیلی حالش بد بود.

از صبح خواب بود و چشماشو باز نمی کرد.

حالا که مریض شده دیگه طوطی سبزه باهاش دعوا نمی کنه.

دام پزشک گفت که خیلی ضعیف شده.

اول با دستمال یکم چایی زد به چشمش بعدش هم یه پماد مخصوص مالید به چشمش و یه مولتی ویتامین و قرص و پماد داد تا خوب بشه.

از ضعیف بودنش بود که اینجوری شده بود و اگه تقویت نشه می میره.

تو قفسشون هم آب میوه، موز، سیب و هلو گذاشته بودیم امّا اصلاً متوجه نیست که بخوره. امروز رهاشون کرده بودیم تو خونه بعدش طوطی ضعیف رو هم گرفتیمش نوکشو کردیم تو آبی که توش مولتی ویتامین ریخته بودیم ولی نخورد حتی با سرنگ خواستیم بهش بدیم امّا نخورد.

واقعاً نمی دونم باید چی کارش کنم. ولی طوطی سبزه به خودش می رسه و نمی ذاره بهش بد بگذره.

الآنم که دارم می نویسم دوتایی تو لونه خوابن.

دعوای زن و شوهری از نوع پرنده ای

چند روز پیش داشتم تلویزیون می دیدم که یه دفعه سر و صدای طوطی هام توجهم رو جلب کرد. طوطی سبزه که نره، داشت طوطی آبیه که ماده است رو، اذیت می کرد منم چون چند روز پیش این اتفاق رو دیده بودم و دعواشون کرده بودم به این صورت که یه چوب نازک جارو برمی داشتم و از بیرون قفس تو بدن سبزه می کردم این دفعه دیگه کارشون نداشتم. بعد از چند تا داد و جیغ که سبزه سرآبی بیچاره کشید و با نوکش پرتش کردکف قفس ولش کرد و رفت تو لونه، آبیه هم همون کف قفس خوابید. دوباره بعد ازچند دقیقه سبزه اومدکف قفس و خودشو مالید به آبیه مثل ناز کشیدن و عذرخواهی کردن و دوتایی رفتن تو لونه. والله نه به اون دعوایی که کردن نه به این آشتی ای که کردن دوباره هم چند روزدیگه هم همون آش و همون کاسه. حالابرخلاف طوطی هام، فنچ ها هم دیگه رو خیلی دوست دارن و هیچ وقت با هم دعوا نمی کنن. فقط امیدوارم طوطی آبیه کور نشه.

من و پرنده هام

امروز من و باباییم رفتیم دو جفت پرنده خریدیم. یه جفت فنج، یه جفت طوطی.

از خیابون مولوی. اونجا یه عالمه پرنده هست. رنگ و وارنگ هرجوری که دلت بخواد، طوطی، فنج، قناری، کبوتر، اردک، سینه سرخ، حتی یه سری کبوتر بودکه گردن درازی داشتن که من فکرکردم شاید از اون کبوترایی باشه که قدیما نامه می بردن.یه عالمه پرنده ی دیگه هم بودکه من حتی اسمشو نشنیده بودم.

این دفعه‌ی دومم بود که می رفتم اونجا آخه دفعه‌ی قبلی که رفته بودیم اونجا یه طوطی دیدیم که خیلی بزرگ بود. پرسیدیم قیمتش چنده، فروشنده گفت دو و نیم میلیون تومن. پرهاش آبی و قرمزبود.

طوطی های من برزیلی ان. نره سبز و نارنجیه، مادهه آبی و خاکستریه.

اونجا یه کاسکو دیدیم یه صدای خیلی بدی داشت؛ به جای حرف زدن مثل کلاغ قار قار می کرد.

یه مرغ مینا هم دیدیم که صاحبش می گفت پنجاه کلمه بلده و سیصدهزار تومان می دمش.

اونجا فنج های خیلی خوشگلی داشت. فنج های من سفید و خاکستری ان. نره که خاکستریه سر لپ هاش نارنجیه. البته من قبلاً یه همسترداشتم ولی توی پارک رهاش کردیم رفت. من امروز خیلی خیلی خوشحال هستم.